90/3/23
11:56 ص
از سه گونه گناه باید استغفار کرد؛
من و شما در کارهاى مدیریتى هم به آن نیاز داریم. غفلت از اینها خسارتهاى بزرگى را بر ما وارد کرده است و مىکند.
سه جور گناه وجود دارد:
یکجور گناهى است که فقط ظلم به نفس است - که تعبیر ظلم به نفس در قرآن و در حدیث فراوان است - گناهى است که فرد مرتکب مىشود و اثر مستقیمش هم به خود او برمىگردد؛ گناهان متعارفِ فردىِ معمولى.
نوع دیگر، گناهى است که فرد مرتکب مىشود، اما اثر مستقیم آن به مردم و به دیگرى مىرسد. این گناه، سنگینتر است. این گناه، ظلم به نفس هم هست؛ اما چون تعدى و تجاوز به دیگران است، دشوارى کار آن بیشتر است و علاج آن هم سختتر است؛ از قبیل ظلم، غصب، پایمال کردن حقوق مردم، پایمال کردن حقوق عمومى انسانها. این گناه بیشتر متعلق مىشود به حکومتها؛ این گناه مدیران است؛ این گناه سیاستمداران است؛ این گناه شخصیتهاى بینالمللى است؛ این گناه آنهایى است که یک کلمه حرفشان، یک امضایشان، یک عزلشان، یک نصبشان مىتواند خانوادههایى و گاهى ملتى را تحت تأثیر قرار دهد. مردم عادى معمولاً اینطور گناهى ندارند؛ اگر هم داشته باشند، دایرهاش خیلى ضعیف است.
گناه نوع اول استغفارش به این است که انسان صادقانه از خداى متعال آمرزش بخواهد؛ اما گناه نوع دوم مسألهاش فقط با استغفار حل نمىشود؛ انسان باید آن را درست کند. مقولهى اصلاح کردن و درست کردن و مشکلات را برطرف کردن، اینجا پیش مىآید.
نوع سوم، گناهان جمعى ملتهاست. بحث یک نفر آدم نیست که خطایى انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهى یک ملت یا جماعت مؤثرى از یک ملت مبتلا به گناهى مىشوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منکر و ظلمى سکوت مىکند و هیچ عکسالعملى از خود نشان نمىدهد؛ این هم یک گناه است؛ شاید گناه دشوارترى هم باشد؛ این همان «انّ اللَّه لا یغیّر ما بقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم» است؛ این همان گناهى است که نعمتهاى بزرگ را زایل مىکند؛ این همان گناهى است که بلاهاى سخت را بر سر جماعتها و ملتهاى گنهکار مسلط مىکند. ملتى که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضلاللَّه نورى را بالاى دار بکِشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با اینکه جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم اینکه با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلمزنها و گویندهها و نویسندههاى ما همین حرف دروغ بىمبناى بىمنطق را نشخوار و تکرار مىکنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند: در همین شهر تهران مجلس مؤسسانى تشکیل شد و در آنجا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آنها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود. «و اتّقوا فتنة لاتصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى که مرتکب گناهى شدند، نمىشود؛ مجازات عمومى است؛ چون حرکت عمومى بوده؛ ولو همهى افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزى که به خیابانها آمدند و سینهشان را مقابل تانکهاى محمدرضا پهلوى سپر کردند و از مرگ نترسیدند؛ یعنى تحمل و صبر و سکوت گناهآلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خداى متعال پاداش آنها را داد؛ حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمى سر کار آمد؛ وابستگى ننگآلود سیاسى از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و انشاءاللَّه ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد ،بنابراین گناه نوع سوم هم یکطور استغفار دارد.
امام خامنه ای
دیدار کارگزاران نظام 8/8/84
90/3/19
7:14 ع
اول رجبه
خیلی نگرانم.
آخه خودش گفته بود امروز ظهور می کنم. ایناهاش به آقای مشایی گفته بود!
تواون فیلم ظهور نزدیک است!
?? ماه از خروج شعیب ابن صالح یا همون دکتر خودمون هم گذشت!
درسته خود دکتر هم شعیب بودنشو رد کرده
ولی مگه دست خودشه؟! وقتی آقا مشایی میگن ایشون شعیبه یعنی شعیبه.هر کی بگه نیست بی خود کرده.حتما غرضی داره.حتی اگه خود شعیب باشه!!!
همه نشونه ها هم که جوره
ای وای
ساعت ??:?? شد
یعنی آقا کجا مونده؟!!!
فکر کنم اینقده این بسیجیا به مشایی گیر دادن که ظهور عقب افتاد!
خدایا توبه.ما همه بچه بسیجیا غلط کردیم! که ایشونو نشناختیم!
"بک یا مشا"
"بک یا مشا"(?? مرتبه با خلوص نیت! و حضور قلب!)
خدایا به حق مظلومیت این یارغار حضرت و به مظلومیت این عارف هنر دوست !الهی العفو
90/3/15
2:20 ص
بازخوانی نظرات امام خمینی(قدس سره)
خوشا به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان و سر باختند! خوشا به حال آنهایی که این گوهر ها را در دامان خود پروراندند! خداوندا،این دفتر و کتاب شهادت را همچنان به روی مشتاقان باز ،و ما را هم از وصول به آنمحروم مکن. خداوندا کشور ما و ملت ما هنوز در آغاز راه مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت، تو خود این چراغ پر فروغ را حافظ و نگهبان باش. خوشا به حال شما ملت! خوشا به حال شما زنان و مردان! خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا! و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهر قبول قطعنامه نوشیده ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگاحساس شرمساری میکنم و بدا به حال آنانی که در این قافله نبودند! بدا به حال آنانی که از کنار این معرکه بزرگ جنگ و شهادت و امتحان بزرگ الهی تا به حال ساکت و بی تفاوت و یا انتقاد کننده و پرخاشگر گذشتند! آری دیروز روز امتحان الهی بود که گذشت و فردا امتحان دیگری است که پیش می آید و همه ما نیز روز محاسبه بزرگتری در پیش رو داریم.
آنهایی که در این چند سال مبارزه و جنگ به هر دلیلی از ادای این تکلیف بزرگ طفره رفتند و خودشان و جان و مال فرزندشان و دیگران را از آتش حادثه دور کرده اند مطمئن باشند که از معامله با خدا طفره رفته اند، و خسارت و زیان و ضرر بزرگی کرده اند که حسرت آن را در روز واپسین و در محاسبه حق خواهند کشید.
من مجددا به همه مردم و مسئولین عرض میکنم که حساب اینگونه افراد را از حساب مجاهدان در راه خدا جدا سازند، و نگذارند این مدعیان بی هنر امروز و قاعدین کوته نظر دیروز به صحنه ها برگردند. من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت میکنم که نگذارید انقلاب به دست نا اهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.
90/3/3
2:38 ص
پیام رسان
جاذبه خاک به ماندن میخواند،و آن عهد باطنی،به رفتن... . عقل،به ماندن میخواند،و عشق به رفتن... . و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ،در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود. «شهید سید مرتضی آوینی»