90/9/18
7:44 ع
آسیب شناسی معنویتهای سکولار
عرفانهای سکولار غیر بومی، گرفتار آسیبهای متعددند که به اختصار اشاره میشوند:
1-غیر ممکن بودن کشف سلوک
کشف راههای رسیدن به مقامات عرفانی برای انسانهای متعارف، به جهت طی نکردن مسیر، شدنی و ممکن نیست و نباید حالتها و ذوقیات معنوی برای پارهای از انسانها سبب شود تا طریقت ساختگی بشری در قالب عرفان به مردم ارائه گردد. این مسیری است که تنها خداوند متعال میتواند به انسانهای کامل نشان دهد.
به تعبیر قرآن: «یهدی به الله من اتبع رضوانه سبل السلم و یخرجهم من الظلمات الی النور باذنه و یهدیهم الی صراط مستقیم» یعنی: «خدا به وسیله آن(نور و کتاب) کسانی را که از خشنودی او پیروی کنند به راههای سلامت راهنمایی میکند، و آنان را به توفیق خود از تاریکیها (ی جهل، کفر، شرک. نفاق) به سوی روشنایی(معرفت، ایمان و عمل صالح) بیرون میآورد، و به جانب راه راست هدایت میکند.»
و همچنین خداوند سبحان در سوره ابراهیم میفرماید: «و ما لنا نتوکل علی الله و قد هدینا سبلنا و لنصبرن علی ما ءاذیتمونا و علی الله فلیتوکل المتوکلون» یعنی: «چرا بر خدا توکل نکنیم، و حال آن که او راه ما را به ما بنمود؟ و ما بر آزاری که به ما میرسانید صبر خواهیم کرد و توکل کنندگان بر خدا توکل کنند.» بر این اساس، حق تعالی، راه هدایت و فرقان را به انسانها معرفی میکند، تقوا تنها مسیری است که انسان را به سلوک و کشف حقیقت نایل میگرداند و راه رسیدن به تقوا نیز عبارت از ایمان به خدا و عمل به آموزههای دینی است. همچنان که خداوند متعال در سوره انفال میفرماید: «یا ایها الذین ءامنو إن تتقو الله یجعل لکم فرقانا و یکفر عنکم سیئاتکم و یغفر لکم و الله ذوالفضل العظیم» یعنی: «ای کسانی که ایمان آورده اید، اگر از خدا بترسید شما را بصیرت شناخت حق از باطل دهد و گناهانتان را بزداید و شما را بیامرزد، که خدا صاحب فضل و کرمی بزرگ است.»
2-اثبات ناپذیری مدعیات عرفانهای سکولار
اصول و مدعیات عرفانهای سکولار و غیر الهی با هیچ روش معرفتی اعم از عقلی و تجربی و دینی اثبات پذیر نیستند. برای نمونه: وقتی فرقه یوگا ادعا میکند که انسان، هفت کالبد دارد و مراکز انرژی بدن، هفت چاکرا است و انسان دارای نادیهای بی شماری یا سه نادی اصلی است؛ صرفاً مدعیات بی دلیلی را مطرح میکند که نه با شیوه منطقی اثبات میشوند و نه با روش تجربی، نه میتوان مهر صحت بر آن نهاد و نه وحی آسمانی بر تأیید آن نازل شده است؛ اگر رهبران این مکاتب هم ادعای شهودی کنند، ثابت نکردهاند که به چه دلیل، شهود آن ها، از خطای خیال متصل، مصون بوده است. شاید که خیال متصل، یعنی: ذهنیات آنها به جای خیال منفصل و جهان باطنی نشسته است و گمان کردهاند، شهود واقعی نصیب آنها شده است.
3-تناقض تکنیک ها
تکنیکها و تمرینهای جریانهای معنویت گرای غیر الهی به جهت تناقضها و تهافت هایشان، غیر قابل اعتمادند. برخی از آنها بر سکوت و دستهای بر تکلّم، عدهای بر ریاضتهای دشوار و پارهای بر پرخوری و بهره بردن از لذّات دنیوی توصیه میکنند و هر یک از این توصیههای تضاد را روشهای سلوک و معنویت میدانند. انسانی که میخواهد در مسیر سلوک قرار گیرد و به معنویت برسد و نمیداند از چه مسیری باید برود، وقتی با تمرینها و تکنیکهای گوناگون و متضاد مدعیان عرفان و تصوف، برخورد میکند، گرفتار سردرگمی و دچار حیرت میشود. این توجیه که افراد مختلف با استعدادهای گوناگون به روشهای متفاوتی نیاز دارند، زمانی صحیح است که روشها اولا متضاد نباشند ثانیا برگرفته از انسان شناسی جامعی باشد که بدون وحی حاصل شدنی نیست. پس آیینهای غیر وحیانی در ارائه سلوک معنوی انسانها ناتوان هستند.
4-انحصار کارکرد دنیوی
به فرض، پارهای از فواید جسمانی، عصبی و روانی بر جریانهای مدعی معنویت مترتب شود یا در درمان برخی مشکلات روانی مانند: افسردگی و کاهش دردها موثر باشند، ولی آیا این مقدار کارکرد یوگا، اکنکار یا فرقههای دیگر، که از هرچیز دیگری حتی از طریق مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلی یا گوش دادن به موسیقی ممکن است، همان عرفانی است که سلوک الی الله و قرب الهی را به ارمغان میآورد؟! بسیار مایه تعجب است که این جریان ها، آن قدر عرفان را تنزل دادهاند که آن را با حالتهای توهم زا یکسان تلقی کرده اند.
مدلهای مختلف عرفانهای سکولار را باید به هستی شناسی آنها مبتنی کرد. اگر هستی شناسی مکتبی، به مادیات و جهان طبیعی و دنیوی منحصر گردد، طبیعتاً، هدف و غرض آنها نیز به آرامش روانی و این جهانی منحصر گردد؛ در حالی که هستی شناسی اسلام و شرایع آسمانی، معتقد به جهان وسیع تری از ماده است و بر این اساس، هدفی گسترده تر از آرامش دنیوی را دنبال میکند.
5-تعارض با اسلام
آموزهها و اعتقادات عرفانهای سکولار و معنویتهای نوظهور با اعتقادات دینی و اسلامی در تعارض است؛ برای نمونه: اُشو، خدا را تنها یک تجربه معرفی میکند. همچنین بودیسم و برخی عرفانهای شرقی، وجود شخصی خداوند متعال را نادیده میگیرند و به جای حیات پس از مرگ به تناسخ معتقدند و یا برخی از آموزههای آنها با دستورات اسلامی مانند: توبه و زهد و سایر احکام شرعی منافات دارند.
6-اعتقاد به تناسخ
تناسخ یکی از اعتقادات مشترک میان عرفانهای سکولار و معنویتهای نوظهور است. بحث این است که آیا نفس حیوانی و انسانی تنها به یک بدن، تعلق میگیرد و پس از مرگ به جهان دیگر میرود یا این که پس از مرگ میتواند به حیات دنیوی خود در بدن یا جسم دیگری ادامه دهد؟ طرفداران تناسخ به دیدگاه دوم باور دارند؛ یعنی: وقتی نفس با مرگ از بدن خود جدا شد، به صورت پی در پی میتواند در بدنهای دیگر انسانی یا حیوانی یا نباتی و یا جمادی تعلق یابد. این عقیده با براهین عقلی و آیات قرآنی منافات دارد.
خداوند سبحان در آیه شریفه میفرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها والتی لم تمت فی منامها فیمسک التی قضی علیهاالموت و یرسل الاخری الی اجل مسمی ان فی ذلک لایات لقوم یتفکرون» یعنی: «خدا جانها را به هنگام مردنشان میگیرد، و نیز جان کسانی را که در خواب خود نمرده اند. جانهایی را که حکم مرگ برآنها رانده شده نگه میدارد و دیگران را تا زمانی که معین است باز میفرستد. در این عبرت هاست برای آنهایی که میاندیشند.» واژه توفی، به معنای رجوع به خداوند سبحان پس از مرگ و عدم رجوع به جهان دنیا است و حتی در آیات دیگری میفرماید: «وقتی جهنمیان تقاضا میکنند که به دنیا برگردند، پاسخ این است که تا قیامت در برزخ ماندگارید.» «حتی اذا جاء احدهم الموت قال رب ارجعون، لعلی اعمل صالحا فیما ترکت کلا انها کلمه هو قائلها و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون» یعنی: «چون یکیشان را مرگ فرا رسد، گوید:ای پروردگار من، مرا بازگردان، شاید، کارهای شایستهای را که ترک کرده بودم به جای آورم. هرگز. این سخنی است که او میگوید و پشت سرشان تا روز قیامت مانعی است که بازگشت نتوانند.»
علاوه بر دلایل قرآنی، میتوان از طریق روش عقلی نیز به ابطال تناسخ پرداخت؛ زیرا لازمه قول به تناسخ، اجتماع دو نفس در بدن واحد است؛ یکی، نفسی که بدن با قابلیت و استعدادی که پیدا میکند، ظرفیت دریافت فیض الهی را مییابد و دارای نفس میشود و دیگری، نفسی است که از بدن دیگری به این بدن منتقل شده است و وجود دو نفس در بدن واحد با وحدت شخص هر انسانی که بالبداهه درک میشود، منافات دارد. این اشکال با پذیرش حرکت جوهری، تقویت میشود؛ زیرا وقتی بدن با حرکت جوهری، سیر تکاملی خود را طی میکند، به مرحلهای میرسد که قابلیت دریافت نفس را مییابد و در این حالت اگر نفس دیگری به او تعلق یابد، اجتماع دو نفس در بدن واحد لازم میآید، که محال است.
7-اصالت نداشتن عرفانهای سکولار
عرفانهای سکولار، معجونی از ادیان و مکاتب و علوم مختلف است؛ هیچ یک از این مکاتب، اصالت نداشته و با بهره گیری از ادیان و علوم مختلف به ویژه روان شناسی به دست آمدهاند مانند: آموزههای رام الله یا کریشنا مورتی و سای بابا که ترکیبی از اسلام و روان شناسی و ادیان هندیاند. یکی از قرائنی که بی اصالتی این فرقهها را نشان میدهد، بهره گیری آنها به ویژه عرفان سرخ پوستی از ابزاری مانند: سحر و جادو و مصرف گیاهان و داروهای توهّم زا و مواد مخدر است. آیا با این گونه توصیهها و مصرف مواد مخدر و الکلی میخواهند به کشف حقیقت برسند؟! این سلوک نه تنها کشف الهی نیست که حتّی کشف مثالی شیطانی هم نیست؛ در حالی که قرآن با روشهای شریعت محور میخواهد انسان را به کشف حقیقی برساند؛ به مقامی برسد که درک کند که همه موجودات تسبیح گوی الهی هستند.
به تعبیر قرآن: «تسبح له السماوات السبع و الارض و من فیهن و إن من شیء إلا یسبح بحمده و لکن لا تفقهون تسبیحهم انه کان حلیما غفورا» یعنی:« هفت آسمان و زمین و هر چه در آن هاست تسبیحش میکنند و هیچ موجودی نیست جز آنکه او را به پاکی میستاید، ولی شما ذکر تسبیحشان را نمیفهمید. او بردبار و آمرزنده است.»
پیام رسان
جاذبه خاک به ماندن میخواند،و آن عهد باطنی،به رفتن... . عقل،به ماندن میخواند،و عشق به رفتن... . و این هر دو را خداوند آفریده است تا وجود انسان ،در آوارگی و حیرت میان عقل و عشق معنا شود. «شهید سید مرتضی آوینی»